حجازی:خبر بیماری پدرم را در روز تولدش فهمیدیم/موبایل ناصرخان بیشتر از یک آدم زنده زنگ می خورد
فرزند اسطوره فوتبال ایران گفت:پس از دو سال از فوت پدرم ،موبایل او بیشتر از یک آدم زنده زنگ می خورد.
آتیلا حجازی گفت : در آستانه سالروز تولد پدرش اظهار داشت: پدرم معمولا جشن تولد و کیک فوت کردن و بریدن آن را دوست نداشت و یادم هست این سالهای آخر در مدرسه فوتبال ما عده ای از هوادارانش جمع می شدند و جشنی را برایش می گرفتند. آن جمع را خیلی دوست داشت. هواداران او دیگر جزئی از خانواده ما شده بودند.
وی ادامه داد: آن جمع خیلی لدتبخش بود. بعد از آن مراسم هم پدرم می آمد خانه و شب برایش تولد دیگری می گرفتیم. کادو برایش تهیه می کردیم و صفایی داشت.
فرزند ناصر حجازی تصریح کرد: همیشه روز تولدش کادوهای زیادی دریافت می کرد اما هیچوقت جرات نکردیم از او بپرسیم چه کسی این کادوها را گرفته است. دوستانش انواع و اقسام کادوها را برای ناصر خان می گرفتند. گردنبند، ادکلن، کفش، شال گردن و .... اما به ما نمی گفت که فلان کادو را چه کسی گرفته است.
وی تصریح کرد: پدرم مرد خانواده بود. او حتی اگر موقع غذا خوردن یهترین غذا را هم جلویش می گذاشتند، می گفت باید بروم خانه غذا بخورم. او یک شب نمی توانست جایی غیر از خانه بماند. در سفرهایی که می رفت آنقدر دلتنگ خانواده می شد که نمی توان بیان کرد.
آتیلا حجازی ادامه داد: در این سالهای آخر روز تولدم مرا سوار ماشین کرد و برد در یک نمایشگاه اتومبیل. گفت کدام ماشین را می خواهی که اول گفتم نمی خوام اما اجازه نداد و آنقدر اصرار کرد که یک هیوندای برایم خرید. این بهترین هدیه ای بود که از پدرم گرفتم اما ما هرچه داریم از اوست و وجود خودش برایمان از هر چیزی مهمتر بود.
او همچنین خاطره ای تلخ از پدرش بیان کرد و گفت: روزی که ما خبر بیماری ناصرخان را فهمیدیم درست روز 23آذرماه بود و روز تولدش و آن تولد برایمان تلخ شد. همه ما موضوع را می داسنتیم اما طوری جلوه می دادیم که انگار اتفاقی نیفتاده است. خیلی روز بدی بود.
آتیلا حجازی در خاتمه صحبتهایش افزود: با این نزدیک به دوسال از فوت پدرم می گذرد اما موبایل او که روشن است بیشتر از یک آدم زنده زنگ می خورد و sms می آید. هیچ کس در روز تولدش اینقدر sms دریافت نمی کند. هواداران پدرم از چند روز قبل به موبایلش زنگ می زنند و پیام می دهند. از همه جای ایران آنها تماس می گیرند. می گویند برای تولدش می خواهیم به تهران بیاییم. یکی می گفت از بندرعباس چیزی نمی خواهیم برایتان بیاوریم. واقعا برایم جالب است.